سللام دخملم ببخشید که دیر اومدم از 40 روزگی شما بنویسم آخه امتحان داشتم و داشتم میخوندم شما هم حسابی مامان رو درک کردی و خیلی این چند روز آروم بودی تا من بتونم درس بخونم خصوصا امتحان دومی رو حسابی خوابیدی منم با خیال راحت درس خوندم خوب برات بگم که الان همش دوست داری باهات بازی کنیم خصوصا بازی صبحگاهی و شامگاهی هههههه صبح که از خواب بیدار میشی یه یه ساعت میخندی (بی صدا )و باید باهات حرف بزنیم و اغو آغو بگیم شما هم میگی و خودت هم میخندی یه چند باری تو خواب با صدای بلند خندیدی دیروز هم چند بار صدای ذوق کردن در اوردی نمیدونم واقعا ذوق میکردی یا همینجوری صدا در میاوردی خلاصه این که دخترم هر روز خوشگلتر میشی برای من و بابایی امروز ...