بابایی
امروز وقتی تو تکون خوردی تو دلم و من دوباره ذوق زده حسم رو به بابایی گفتم گفت منم میخوام حسش کنم گفتم شاید نتونی حس کنی منم خیلی کم میفهمم گفت میخوام امتحان کنم
و دستش رو روی شکمم اونجایی که تو ضربه میزدی گذاشت تا تو تکون خوردی حس کرد و کلی ذوق کرد منم کلی ذوق کردم از این که بابایی هم تونست تکونهای تو رو حس کنه حالا هر دومون تو رو بیشتر حس میکنیم و این خیلی شیرین و لذت بخشه
به بابایی میگم من یه وقتایی یادم میره تو تو شکممی تا زمانی که تکون میخوری بهم میگه ولی من همیشه یادم هست قربون دل نازکت برم بابایی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی