فاطمه حسنافاطمه حسنا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

نازدونه من (کوچولوی تو راهی من )

12 اسفند

1391/12/13 0:37
نویسنده : مامان خانومی
646 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

عزیزم مامان بزرگ بابایی دیروز فوت شد

خیلی ناراحت شدم شبش کلا دلم گرفته بود و همش گریه ام میگرفت تا این که صبح آقاجونت زنگ زد و خبر داد

بی بی خیلی مهربون بود حتما خیلی دلش میخواست تو رو ببینه منم خیلی دلم میخواست تو اونو ببینی و خیلی غصم شده هر چند اون الان و از همه زود تر تو رو دیده ولی حیف که تو نتونستی اونو ببینی

روحش شاد

*

حالا بگم این دو سه روزه چه کارهای جدیدی انجام میدی

امروز خودت قلط زدی و به شکم خوابیدی خیلی ذوق کردم برای اولین بار بود

چرخ میزدی 180 درجه و سرت میرفت جای پات اما تا حالا بر نگشته بودی

تازه بگم برات که سرت رو هم میتونی نگه داری و به چپ رو راست بچرخونی همینطوری که دمر خوابیدی و این خیلی برام جالب بود

چند وقته پاهات رو نگاه میکنی و هر جایی که دستت رو میزاری نگاه میکنی به دستهات یکم هم مهارت انگشتهات بیشتر شده و میتونی لباس مامانی و یا شلوار خودت رو بگیری و بعضی چیزایی که اطرافته

راستی امروز که تو اتاقت می چرخوندمت چشمت افتاد به عروسکهای تو ویترینت و کلی نگاهشون کردی و خندیدی

الان با آینه هم آشنا شدی و به خودت تو آینه نگاه میکنی و میخندی

خوب دیگه الان دیر وقته و شما بیدار شدی باید برم خوابت کنم جیگمل مامان

شب خوش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)